سایت seriesbr

یک پرستار به دیدار مردی می رود که بدون دیدنش با او آشنا شده است. اما متوجه می شود که آن مرد آن چیزی نیست که خود را معرفی کرده.

A nurse living in small town goes on a blind date with a man who is not the person he says he is.

مرد سالخورده ای همسر خود را به خاطر زنی جوان رها می کند.مدت کمی بعد همسر سابق او نیز با مردی جوانتر وارد رابطه می شود.فیلم تلاش آنها را برای بدست آوردن عشق به تصویر می کشد...

A middle-aged man leaves his wife for another woman. Shortly after, his ex-wife also begins a relationship with a younger partner. The film follows their struggles to find love amongst each other.

داستان فردی به نام "میسومی" که سابقه کیفری دارد و چندین سال است که در زندان به سر می برد. در حال حاضر پرونده ای جدید برای او باز شده که به نظر میرسد او به اتهام جدیدی اعتراف کرده است.

A courtroom drama centered around the murder of a factory president.

پس از سقوط هواپیما در صحرای آفریقا،یکی از بازماندگان اعلام می کند یک طراح هواپیما است و می تواند از باقیمانده ها یک هواپیما بسازد...

After an oil company plane crashes in the Sahara, the survivors are buoyed with hope by one of the passengers, an airplane designer who plans for them to build a flyable plane from the wreckage.

دو زن جوان آمریکایی به اسامی «ویکی» (ربکا هال) و «کریستینا» (اسکارلت جوهانسن) برای گذراندن تعطیلات تابستانی نزد یکی از اقوام دور ویکی در شهر بارسلون در کشور اسپانیا می روند. ویکی زنی احساساتی است که بزودی قصد ازدواج با نامزدش داگ را دارد که مردی قابل اطمینان اما غیر رمانتیک است. کریستینا نیز دختری خوشگذران است که قصد دارد در بارسلون ماجراهای جدید عاطفی را تجربه کند. آنها در شهر با مرد نقاشی به اسم «جوان آنتونیو» (خاویر باردم) آشنا می شوند که هنوز با همسر سابقش «ماریا» (پنلوپ کروز) ارتباط دارد. کریستینا در اولین برخورد تحت تاثیر جذابیت جوان قرار می گیرد.

Two friends on a summer holiday in Spain become enamored with the same painter, unaware that his ex-wife, with whom he has a tempestuous relationship, is about to re-enter the picture.

گله داری بنام دن ایوانز قبول می کند یک یاغی مشهور بنام بن وید، که دستگیر شده را به قطار ساعت 3:10 به زندان یوما برساند. اما همدستان یاغی برای آزادی رئیسشان دست به کار می شوند و در این بین تعقیب و گریزی بین گله دار و افراد بن وید صورت می گیرد.

A small-time rancher agrees to hold a captured outlaw who's awaiting a train to go to court in Yuma. A battle of wills ensues as the outlaw tries to psych out the rancher.

«هنک دیرفیلد» کهنه سرباز جنگ ویتنام پیامی از طرف ارتش مبنی بر بازگشت پسرش از عراق و سپس ناپدید شدنش ‏دریافت می کند. هنک که یکی دیگر از پسرانش را سال ها قبل از دست داده، این بار برای یافتن دومی عازم محل ‏خدمت وی می شود. در آنجا با مراجعه به بخش گمشدگان اداره پلیس متوجه می شود که تشکیلات پلیس قادر به کمک به ‏او نیست، چون تحقیقات در مورد پرسنل نظامی فقط بر عهده ارتش است. اما اصرار او و اینکه نظامی ها در حال ‏مخفی کردن چیزی هستند، توجه کارآگاه «امیلی سندرز» را جلب می کند

A retired military investigator works with a police detective to uncover the truth behind his son's disappearance following his return from a tour of duty in Iraq.

وقتی زندانبانی به نام «شان پورتر» (راک) پیشنهاد تشکیل یک تیم فوتبال امریکایی را در زندان کیل پاتریک ارائه می دهد، با شک و تردید و مقاومت مقامات ارشد زندان روبه رو می شود؛ ولی او می خواهد ثابت کند که حتی بزهکاران سفت و سخت نیز می توانند آینده ی خوبی برای خود دست و پا کنند.

Teenagers at a juvenile detention center, under the leadership of their counselor, gain self-esteem by playing football together.

صاحب یک رستوران به نام «سیلویا» (ترون) به شدت از زندگی خود ناراضی است و اوقاتش را اغلب به سیگار کشیدن با مردان می گذراند؛ زنی امریکایی به نام «جینا» (بیسینگر) به شوهرش (کالن) بی وفایی روا می دارد و با مردی مکزیکی به نام «نیک» (د آلمئیدا) معاشرت می کند؛ دختر «جینا»، «ماریانا» (لارنس) در هم ریخته است، به خصوص از زمانی که با پسر «نیک»، «سانتیاگو» (پادرو) آشنا شده است؛ دختری به نام «ماریا» (ایا) هم راه دوستی خانوادگی (یاسپیک) از مکزیک به امریکا می رود تا مادرگم شده اش را پیدا کند.

A drama with a two-tiered storyline concerning a mother and daughter who try to form a bond after the young woman's difficult childhood.

فضانوردي به نام «اسپنسر آرما کاست» (دپ) در جريان مأموريتي در فضا جانش به خطر مي افتد. اما در آخرين لحظه او را نجات مي دهند و به کره ي زمين باز مي گردانند. در حالي که همسرش، «جوليان» (ترون)، آرام آرام، متوجه مي شود گويي مردي که از فضا بازگشته، آن «اسپنسر»ي نيست که به فضا رفته بود...

After an explosion in space and subsequent two-minute radio-out period, two astronauts return home to their wives. Slightly it's revealed that they're not the same as they were.