سایت seriesbr

مسیح در شب عروسی خود به رازی از زندگی خواهرش پی می‌برد که سرنوشت او را دستخوش تغییراتی می‌کند.

نیما افشار، روانشناس شهرستانی الاصل در کنار همسرش که بیمار سابقش است و در همسایگی والدینش زندگی می‌کند. داستان‌های مجموعه به زندگی پر درد سر نیما می‌پردازد. در میان مشکلاتش با بیماران مختلف و گرفتاری‌های مالی ناشی از پرداخت اجاره خانه، اقساط مختلف، مهریه همسر سابقش، تلاش دائمی برای حفظ آرامش و صلح بین والدین و برادر بی‌ملاحظه، همسر وسواسی‌اش و در نهایت تحمل کم هوشی منشی‌اش دارد.

Nima Afshar is a psychologist who is constantly getting underestimated by his family and colleagues and failing at all of his attempts to have a place among doctors and society.

زندگی آرام اعضای خانواده ربانی با ورود ناخواسته یک مار، پیدا شدن یک نسخه خطی نفیس و یک حفره اسرارآمیز دچار تحولاتی می‌شود...‌

The peaceful life of the members of the Rabbani family undergoes changes with the unexpected arrival of a snake, the discovery of an exquisite manuscript and a mysterious hole.

متهمی به نام مسعود شصتچی ملقب به مرد هزار چهره در جریان دادگاه محاکمه‌اش اصرار به بی‌گناهی خود دارد. نماینده‌ی مدعی العموم برای او که متهم به چندین فقره کلاهبرداری از طریق جعل عنوان است، تقاضای اشد مجازات را دارد. شصتچی در دفاعیات خود می‌گوید که وی کارمند ساده‌ی اداره‌ی ثبت احوال شیراز بوده و در عین حال که به جرم‌های ارتکابی خود اعتراف می‌کند، اما خود را بی‌گناه می‌داند. وی سپس به شرح ماوقع...

Because of him being in strange positions and situations, a man is several times mistaken as other, usually famous people; and now must explain himself to a judge as he has been arrested for impersonation.

خانواده‌ای از سوئد به ایران می‌آیند و خانه‎ فرخ که مردی زیاده‌خواه است را با مبلغ زیادی اجاره می‌کنند. فرید برادر فرخ که یک نویسنده است بابت مبلغ بالای اجاره به آن‌ها شک می‌کند. در شبی فرید برای کاری وارد منزل آن‌ها می‌شود اما این خانواده‎ را در هیبت انسان‌های فضایی می‌بیند ....

Farrokh is a mid-aged man who lives with his brother Farid. They have a new family as their tenants but soon Farid discovers that they are alien who wants to research on Earth and send reports.

پسر فیاض در ابتدای داستان کشته می‌شود و به گونه ای ساخته می‌شود که او خودکشی کرده‌است. امیر جعفری در نقش اسفندیار شکیب دنبال دو نفر می‌گردد تا آنها را پیدا کند یکی از آن‌ها ایرج با بازی شهرام حقیقت دوست و دیگری سرگرد با بازی حامد کمیلی است. ایرج در ابتدا به عنوان راننده و دستیار فیاض است و قصد دارد از طریق خواهرش آفاق از فیاض کلاهبرداری کند اما موفق نمی‌شود.[۵]

Fayaz's son is killed at the beginning of the story and it is made to look like he committed suicide. Amir Jafari, in the role of Esfandiar Shakib, is looking for two people to find them, one of them is Iraj, played by Shahram Haq...

این داستان ادامهٔ فیلم خوب، بد، جلف 2 : ارتش سری است . پژمان و سام به عنوان گروگان به همراه کیک زرد توسط آصف رهبر گروه شهدای آزاد داغستان ربوده شده اند و قرار است از مرز شمال غربی کشور به چچن بروند.

Pejman and Sam have been kidnapped as hostages along with a yellow cake by Asef, the leader of the Dagestan Free Martyrs' Group, and they are supposed to go to Chechnya from the northwestern border of the country.

این مجموعه داستان دو خانواده مظاهری و سعادتی را بیان میکند. خانواده مظاهری شامل هوشنگ پدر خانواده‌، زهره مادر خانواده و کارمند بانک‌، سارا دختر بزرگ که در آزمون تخصص پزشکی‌ مردود شده‌، و سعید پسر بیکار خانواده است. خانواده سعادتی شامل عطا پدر که با هوشنگ در این داستان مشکلاتی دارد، و شیرین مادر، و عرشیا که پسر کوچکی بسیار خبرچین و...

 این سریال داستان زوج میانسالی به نام منصور و شکوه است که با دو دختر و دامادشان در مجتمعی آپارتمانی زندگی می‌کنند. از قسمت‌های میانی با ورود شنبه و ماندگار شدن او در چارخانه داستان روند جذاب تری را به خود می‌گیرد٫ طوری که مشخص می‌شود که حامد داماد بزرگ خانواده نیز هم ولایتی شنبه بوده و نام واقعی او چهارشنبه‌است، و توانسته با به قول خود «نیرنگ» خانواده جمالی را گول‌زده و با دختر بزرگتر آنها ازدواج کند تا صاحب یکی از چهار واحد آپارتمانی که داستان در آن روایت می‌شود گردد. پس از این در اتفاق تازه‌ای رخ می‌دهد که ماجرای همان قسمت از برنامه به صورت طنز و کمدی بیان می‌شود.....

Mansour and Shokouh are a mid-aged couple who own a 4 units apartment and live with their two daughters in it. After a while a Afghan worker named Shanbe comes there and makes some interacts with one of grooms of the family.

جهانگیر با سماجت و ترفندهای حیله گرانه در می یابد این پاداش است که در نقش الهه بازی می کند و حالا در پی آن است این راز را برای گلشن برملا کند و با این انگیزه با گلشن تماس می گیرد.